خنده بازار
بخند تا دنیا بهت بخنده...... :D
درباره وبلاگ


می گویند : شاد بنویس ... نوشته هایت درد دارند! و من یاد ِ مردی می افتم ، که با کمانچه اش ، گوشه ی خیابان شاد میزد... اما با چشمهای ِ خیس ... !!
نويسندگان
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : مهران مافی

  یک روز مردی در حال عبور از خیابان کودکی را مشغول جابجایی بسته ای دید که از خود کودک بزرگتر بود، پس به نزدیکش رفت و گفت: عزیزم بگذار تا کمکت کنم.
مرد وقتی خواست بسته را بردارد دید که حتی حملش برای او مشکل است چه برسد به این بچّه.
کمی که رفتند مرد از کودک پرسید چرا این بسته را حمل می کند؟
کودک در پاسخ گفت: که پدرش از او خواسته است.
مرد پرسید: چرا پدرت خودش این کار را انجام نداد؟ مگر نمی دانست که حمل این بسته برایت چقدر سخت است؟
کودک جواب داد: اتفاقا مادرم هم همین حرف را به پدرم زد ولی او گفت:
"خانم بالاخره یه خری پیدا می شه به این بچّه کمک کنه دیگه!"

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : مهران مافی
از خياباني (گزارشگر فوتبال) ميپرسن نظرت راجع به نيروي انتظامي چيه؟
خياباني ميگه اي تو روحشون ازشون متنفرم !
ميگن آخه چرا؟!!

 

ميگه آخه هر زن خرابي رو تو خيابون دستگير ميکنن ميگن زن خيابانيه!!!:9:

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:51 :: نويسنده : مهران مافی

 

{-177-}

عشق مثله پنیر میمونه، 

زیادش آدمو خنگ میکنه، 

نرمالش فقط تا یک ساعت آدمو سیر نگه میداره، 

هیچ کس هم بدونه پنیر نمرده . . . 

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : مهران مافی

  سال ها گذشت و کسی ندید که انسانی با قاشق چای خوری ،چای بخورد{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : مهران مافی

  وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ،

از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که فراموش کردم

منتظر است نامش را صدا کنم ...

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : مهران مافی

  هر وقت خواستی در موردِ من قضاوت کنی
قبلش مطمئن شو خودت آدمِ کاملی هستی....

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : مهران مافی

   آدم حـسـاب کـردن بـعـضـیـــــا خـیـانـت بـه عـالـم بـشـریـتـه...........

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : مهران مافی

  ﻋﺰﺭﺍﺋﯿﻞ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﺟﺎﻥ
ﺟﻨﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺣﺮﻓﻪ ﺍﯼ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:42 :: نويسنده : مهران مافی

  آهنگ غمگین گوش میکنم مامانم میگه چته؟

چی شده؟ کی گذاشته رفته؟ چرا تو خودتی؟ آخ بمیری که بچمو اینطوری کردی!
آهنگ شاد گوش میکنم میگه خبرمرگش برگشت؟

الان باهاته؟ کیه طرف؟ چه شکلیه؟ دوسش داری؟ چند بار دیدیش؟
دیگه زدم تو فاز اذان !

 

سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 9:41 :: نويسنده : مهران مافی

  رفیقم پفک بهم تعارف کرد
دوتا برداشتم گفت خب دیگه بسته ،
برگشت دستش خورد به درخت نصفش ریخت تو جوب .
( کلید اسرار )